آیا برای داشتن شغل مناسب آماده اید؟
چه شغلی مناسب من است؟
این شاید یکی از پرسشهای مهمی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کردهاست. این سوال به خودی خود بسیار گنگ است و باید به سوالات کوچکتری تجزیه شود تا با روشنی و دقت بیشتری بتوانید پاسخ به آن را پیدا کنید.
پاسخ به سه سوال زیر شاید روشنگر و هدایتگر شما باشد:
من به چه چیزی علاقه دارم؟
من چه مهارتهایی دارم؟
مردم و جامعه به چه چیزی نیاز دارند؟
اما من قصد دارم که به نکتهی مهمتری اشاره کنم. به نظر میرسد اینکه شغل مناسب شما چه چیزی باشد بسیار مرتبط است به این موضوع که فرهنگ کاری شما چگونه باشد. به عبارتی، حتی اگر شغلی داشته باشید، بدون فرهنگ کاری آن را از دست خواهیدداد!
بعضیها بر این باورند که فرهنگ کاری؛ وقتی علاقهای در کار نباشد، بیمعناست. اما باید گفت که اینگونه نیست! فرهنگ کاری، بیشتر از درک و احساس مسئولیتپذیری میآید. دوست داشتن چیزی، مسئلهای شخصیتر است اما مسئولیتپذیر بودن کاملا پدیدهای جمعی و اجتماعی است و تاثیرگذاری بیشتری بر روی زندگی دیگران خواهدداشت.
مقایسهی فرهنگ کار در کشورهای اروپایی با ایران، به سادگی از این موضوع پرده برمیدارد که کار کردن در ایران، به طور کلی نوعی اتلاف وقت است، بدون بهرهوری بالا و مناسب. به طور میانگین ساعت کار مفید در ایران حدود یک ساعت در روز است و این در حالی است که در اروپا و ژاپن ساعت کار مفید به حدود هفت ساعت در روز میرسد.
بعضیها این پایین آمدن فرهنگ کار را، با مسائلی همچون پایین بودن حقوق و مزایا، مناسب نبودن محیط کاری و مواردی از این قبیل مرتبط میدانند. اما به نظر میرسد که مسئله عمیقتر از این چیزها باشد.
هر سازمان یا شرکتی، در صورتی میتواند پیشرفت داشته باشد و به موفقیت نزدیک شود که از کارکنانی برخوردار باشد که به انجام کار مفید بهتر و بیشتری تمایل داشته باشند. به عبارت دیگر، کارکنان آنها از فرهنگ کار بهتر و پیشرفتهتری، برخوردار باشند.
فرهنگ کار یک هنجار فرهنگی است که ارزش اخلاقی مثبتی را برای انجام یک شغل درست وضع نمودهاست و مبتنی بر این باور است که کار فینفسه دارای یک ارزش ذاتی است. زمانی که در یک جامعه فرهنگ کار نهادینه گردد، کار کردن یک ارزش تلقی خواهدشد و همهی افراد جامعه در سطوح مختلف، کارکردن را مسیر موزون جامعه دانسته و به سمت درست کار کردن حرکت خواهندکرد.
برخی از متفکران، فرهنگ کار را همان رعایت نظم و دیسیپلین در انجام کارها و سخت کوشی تعریف میکنند. شاید بتوان گفت که فرهنگِ کاری به طور کلی مجموعهای از ویژگیهاست. ویژگیهایی همچون: دقت، سرعت عمل، انگیزهی بالای کاری، توجه به اهداف سازمان یا شرکت و تلاش در جهت هموار کردن مسیر برای رسیدن به این اهداف، درک تفکر و کار گروهی و تلاش برای ارتقای مهارتها. اگر فرهنگ کاری مناسب وجود نداشته باشد و یا به صورت چیزی ضعیف عمل کند، نتیجهی آن هدر رفتن منابع و کاهش بهرهوری و در نهایت شکست در رسیدن به اهداف است.
فرهنگ کاری از کجا سرچشمه میگیرد؟
فرهنگ کاری، ریشه در تفکر اجتماعی و مسئولیت اجتماعی فرد در جامعه دارد. به عبارتی، فرهنگ کاری همان دنیای ذهنی شناختها و ارزشهایی است که فرد نسبت به کار دارد. گاهی تمایل فردی به راحتطلبی و تنبلی، تبدیل به نوعی وقت هدر دادن در محیط کاری و اتلاف زمان میشود. جالب این است که این فرد لزوما کارمند نیست، بلکه همان شکل از راحتطلبی ذهنی و روانی در مدیر یک مجموعه نیز باعث میشود که بازدهی زمانی کارکنانش کاهش پیدا کند. چرا که توقع مناسبی از کارکنان توسط این مدیر دیگر وجود ندارد. بنابراین، باید عوامل اجتماعی، ذهنی و روانی را قطعا از عاملهای اصلی پایین بودن فرهنگ کاری دانست.
چگونه میتوان در شغلی که دارید پیشرفت داشته باشید؟
اگر ذهن شما برای تمرکز بر روی کار آماده نیست. اگر به طور کلی، فرهنگ کاری شما پایین است، نباید از کسی توقع داشته باشید که فرصت شغلی بهتری برای شما مهیا کند. بنابراین میتوان گفت که پاسخ این سوال این است: عادتهای رفتاری مناسبی در ارتباط با شغل خود داشته باشید. به نیازها، خواستهها و تمایلاتی که در درون شما پنهان شدهاست، آگاهی کامل پیدا کنید چرا که آن چیزی که فرهنگ و شخصیت کاری شما را میسازد از درون همانها بیرون میآید. بنابراین اگر در این مورد قدمی برنداشتهاید، مطمئن باشید که از روی شانس و تصادف، انسان نمیتواند پیشرفتی دائمی و ماندگار در کارش داشتهباشد.
آیا پول و افزایش حقوق، لزوما به فرهنگ کاری بالا منجر میشود؟
همان گونه که اشاره شد، ریشههای پایین بودن فرهنگ کاری را باید در عوامل اجتماعی، فرهنگی، ذهنی و روانی جستجو کرد. بسیاری از شرکتها بودهاند که برای بالاتر رفتن فرهنگ کاری در کارکنان، اقدام به پرداخت حقوق و مزایای بالاتری کردهاند، اما نتیجهی کار آن چنان تغییر چشمگیری نداشته است! چرا؟
چون ذهن و روان را در این مورد نادیده گرفتهاند. بنابراین میتوان گفت آن چیزی که فرهنگ کار و میزان بهرهوری را بالا میبرد، صرفا عوامل مادی و پول نیست بلکه عوامل غیرمادی است. مانند ایجاد وضعیتی برای ساختن شخصیت شغلی دیگری از فرد. اگر مدیری با کارکنانی مواجه شد که فرهنگ کاریشان کیفیت مناسبی ندارند، باید شخصیت شغلی تازهای برای آنها بسازد. این شخصیت تازه قطعا از درون ناخودآگاه بیرون میآید. بنابراین با تاثیرگذاری بر روی ناخودآگاه آنها میتوان به نتایج بهتری رسید. باید به ذهن آنها نفوذ کرد و نسبت به کار و تخصصی که در آن مشغول هستند، ذهنیت جدیدی ساخت. به عنوان مثال، احساس غرور بخشیدن به کارکنان، یا وارد کردن آنها به حوزههای تصمیمگیری و از این طریق دادن نوعی احساس مسئولیت بیشتر به آنها، راهکارهای مناسبتری در این زمینه هستند. جورج فاستر، معتقد است که علاوه بر انگیزههای اقتصادی، جاذبهی حیثیت و شان و منزلت اجتماعی میتواند یکی از مهمترین انگیزهها برای تغییر رفتار باشد.
نتیجه گیری
اگر واقعیت را در نظر بگیرید و با خودتان روراست باشید، چه امتیازی به فرهنگ کاری خود میدهید؟ همهی ما عادت داریم که مقصر را کس دیگری بدانیم. کمتر پیش میآید که به خود نگاه کنیم و مشکل را درون خود بیابیم و اقدام به برطرف کردن آن کنیم. در خصوص فرهنگ کاری هم وضعیت بدین گونه است. عوامل بیرونی، همیشه چیزهایی هستند که مسئولیت را از ما سلب می¬کنند. نباید به این دام گرفتار شد. باید همواره اولین نقد، نقد خود باشد. برای اینکار ارادهای آهنین نیاز است. ارادهای که همواره فرد را در مسیر خودانتقادیهای همیشگی (انتقاد سازنده در جهت پیشرفت و بهبود)، قرار دهد. اینکه نسبت به کشورهای پیشرفته، فرهنگ کاری پایینتری داریم، به خود ما برمیگردد. پس گام اول پذیرفتن این موضوع است و گامهای بعدی تلاش و اقدام در جهت رفع آن.
دیدگاهتان را بنویسید