شادی چیست؟ منبع شادی رو کجا می شه پیدا کرد؟
شادی
شادی همیشه وقتی بیشتر مطرح میشه که کمتر وجود داره! به نظر میرسه که شادی هدف نهایی زندگیِ انسانه و پولها و ثروتها و… برای این جذاب و خواستنی هستن که باعث شادی میشن یا حداقل میتونن بستری رو برای شاد شدن مهیا کنن.
هدف هر رفتار یا عملی جستجوی شادیه، حتّی اگه در ظاهر این امر مشخّص نباشه. رویاها و آرزوها و در نتیجه بسیاری از برنامهریزیها هم در خدمت شاد بودن هستن. اگر فعالیتی لذتبخش باشه و به شادی منجر بشه، دوباره توسط انسان پیگیری و تکرار میشه. با این همه متأسفانه ما از شادی چیز زیادی نمیدونیم و تنها ناخودآگاهانه اون رو جستجو میکنیم. بیآن که به تجزیه و تحلیل چرایی و چیستی اون بپردازیم و با اِشراف بر معنای واقعیاش بکوشیم تا در زندگی مسیری رو دنبال کنیم که به کسب شادی و رضایت پایدار و با ثبات منجر بشه.
اهمیت کسب بصیرت و آگاهی از معنای شادی دو چندان میشه، وقتی که با این واقعیت روبرو هستیم که در زندگی با انبوهی از احساسات و حالات منفی مانند افسردگی، دلزدگی، ملال، پوچی، ناامیدی، یأس و… روبروئیم.
به راستی شادی چیست؟ آیا مسیر ما به سوی شادی، مسیری درست و نتیجهبخشی هست؟
فرمول کلی شادی اینه: شادی بدون رنج وجود نداره! پس خیالت رو راحت کنم: تو، شادی رو نمیتونی احساس کنی مگه اینکه سختیها، چالشها و رنجهات رو ببینی و مثل ابراهیم نبی از وسط آتش رنجها رد بشی و عبور کنی. با من همراه شو که کمی بیشتر این فرمول رو برات توضیح بدم!
رابطهی میان لذت و شادی
بین شادی و لذت تفاوت هست، هر چند که این دو با هم مرتبطن. شاید اصلیترین تفاوت این دو در پایداری و تأثیرگذاری اونها بر روی انسان باشه. به طور کلی لذتها زودگذرن و شادی احساسی ماندگارتر و پایدارتره.
لذت در اصل بیشتر وابسته به حواس پنجگانهس. عطرِ گلِ سرخ، نوازش نسیم بر گونهها و حتّی نوشیدن آبی گوارا، همه لذّتبخش هستن و با تحریک حواس پنجگانه سروکار دارن و وابسته به شرایط، اشیاء، افراد و عوامل بیرونیان.
از طرفی، لذت میتونه سالم، سازنده یا انطباقی نباشه. مثلاً وقتی فردی دچار پریشانفکری و اضطراب هست به پرخوری پناه میبره یا سیگار میکشه که هردو به او لذت میدن، ولی شادش نمیکنن. بخصوص وقتی که فرد میدونه که مصرف سیگار برای سلامتی ضرر داره. امّا شادی همیشه مثبت، سالم و سازندهس. به طور کلی هر چقدر بیشتر به دنبال شادی میریم، غمگینتر می شیم! آیا ما در جهت شاد بودن تلاش میکنیم؟
با این دو نکته که میخوام برای شما توضیح بدم، متوجه میشید که ما در جهت شادی گام بر نمیداریم!
نکتهی اول:
میتوان گفت که انسانها معمولا “ناشاد بودن” رو یاد میگیرن. یعنی وقتی تصمیم میگیریم از موقعیتهایی که برای ما ناخوشایند هستن فرار نکنیم. حتی اگر توان فرار داشته باشیم! در واقع ما در جهت شاد بودن خود تلاشی نمیکنیم. اجازه بدید با مثالی براتون این موضوع رو بیشتر روشن کنم:
فرض کنید که با دوستای خودتون به رستورانی رفتین. بعد در تمام لحظات، گوشی موبایلتون رو در میارین و عکسهایی از این لحظات خوشی خودتون رو در صفحهی شخصیتون با دیگران به اشتراک میذارین. اما نکتهی مهم اینه که لذتِ بیشتر همراه بودن با دوستاتون رو از دست میدین! اما چرا این اتفاق میفته؟ چون که میترسی همین لحظه از دستت بره! یعنی ترس از دست دادنِ این لحظهی خوش برای تو، یه جور شادیِ کاذب رو جلوی چشمات به نمایش میذاره و تو به سمت اون کشیده میشی!
این ترس، یک حالت روانی هم توی خودش پنهان کرده و اون اینه که:
“تو میخواهی از دیگران شادتر باشی و این رو به بقیه نشون بدی”. یعنی نمایش دادن شادی، بیشتر از خودِ شادی، خودش رو برای تو نمایان میکنه! به همین دلیل، این شادی نوعی توهّم شادیه و به سرعت از بین میره.
حالا تو، هر لحظه برای فرار از افسردگی بعد از این شادی، به دنبال شادیهای بزرگتری میری، اما هیچوقت نمیتونی به اونا دست پیدا کنی. پس وقتی اینجوری به سمت شادی میری، شادی از تو فرار میکنه و تو غمگینتر و افسردهتر میشی!
نکتهی دوم:
نکتهی بعدی اصل پذیرش و روبرو شدن با رنج هامونه. این موضوع که ما هرچقدر که از رنجهای خودمون کم کنیم، به شادی بیشتری میرسیم، فرمول درستیه. اما زمانی این فرمول کار میکنه که رنجهات رو بپذیری و با اونا مواجه بشی. اینکه بخوای با پریدن از روی رنجهات به شادی برسی، اصلاً چیز غیر ممکنیه. رنج، یه جور انرژیه که باعث هوشیار شدن ما میشه. اگر رنجهات رو بشناسی، یعنی که مشتاقانه گوش به زنگ شاد بودنی!
رنج را باید اینجور واسه خودت معنا کنی و باهاش مواجه بشی. نباید به استقبال رنج بری، اما در مسیرت به سوی شادی هم، نباید سعی کنی از روی رنجهات بپری و اونا رو نادیده بگیری!
با تجربههای زیادی که از درون آموزشها و مطالعاتم به دست آوردم، میتونم بگم که برای شاد بودن ما اشتباه عمل کردیم و به طور کلی در این مسیر شادی و خوشبختی، شکست خوردیم.
آره، شاید تعجب کنی ولی درست شنیدی! رنج کشیدن درست، خودش یکی از مهمترین مهارتهاییه که باید بیاموزی. چرا که رنج همیشه در زندگی هست و نمیتونیم بگیم که انسان میتونه بدون رنج باشه. از طرفی هم اگر به رنجهای خودمون اجازه بدیم که روی ما تسلط پیدا کنن، اونا همهی روحیات و احساسات و باورها و به طور کلی زندگی رو تحت سیطرهی خودشون درمیارن. وقتی یاد بگیریم که چگونه رنجهامون رو بپذیریم و اونا رو در آغوش بکشیم و درک کنیم و در جهت بهتر شدنشون تلاش کنیم، بسیار کمتر رنج میکشیم.
میخوای یک واقعیت رو بدونی. پس خوب دقت کن:
هیچ جایی وجود نداره که در اون شادی بدون هیچ رنجی حضور داشته باشه!
هر جا شادی باشه، رنجی هم هست، و هر جا که رنج باشه شادی هم هست.
به محض اینکه کلمهی رنج رو به کار میبری، باید بدونی که دقیقاً در نقطهی مقابل اون شادی، همونجا حضور داره. در واقع مثل رابطهی شب و روز، سیاه و سفید، خوب و بد، که هر کدام با دیگری معنا پیدا میکنه و به واسطهی اون بخش دیگهاش، درک و دیده میشه، شادی و رنج هم اینجوری هستن. رنج و شادی از همدیگه جدا نیستن.
پس وقتی توی اوج ناامیدی، از خودت میپرسی که چرا باید رنج بکشم؟ مطمئن باش که این سوال اشتباهی هست و احساست روخراب میکنه، پس هوشیار باش و به جای این سوال بگو:
چرا باید رنج بکشم؟ چون میخوام شاد باشم و شادی رو بدست بیارم و اون رو درک کنم!
رنج و شادی هر دو ماهیتشون شبیه به همدیگه است. به این معنا که هر دو ناپایدارن و مدام تغییر میکنن. نکتهی ظریفتر اینکه: رنج، چیزی است نسبی.
ممکنه که چیزایی برای تو رنجآور باشه، ولی برای دیگران لذتبخش و مفرح و یا بالعکس، چیزهایی برای تو لذتبخش باشه، ولی برای دیگران کسالتآور و آزاردهنده!
مثلا: بارانی که برنامهی گردش تو رو خراب کرده و برای تو عذابآور شده، برای کشاورزی که مزرعهاش با این باران آبیاری میشه، نعمته و لذتبخش!
آری، با دیدن رنج ها و روبرو شدن عمیق با اونها، میتونیم راهی به سوی شادی پیدا کنیم. وقتی کودکی گریه میکنه، مادر او رو توی آغوشش میگیره و با احساسی زیبا به او نزدیک میشه و متوجه علت ناراحتی و گریهی کودکش میشه.
در مورد رنج هامون هم مسأله همینطوریه. اگر رنجهات رو با محبت و احساسی زیبا به آغوش بگیری، متوجه میشی که علت اون رنج چیه. چه عادتها و چه عواملی باعث به وجود اومدن و رشد دادن اونها شده. پس:
نباید رنج رو چیزی صرفاً منفی در نظر بگیری، این فرهنگ اشتباهیه که در ذهن ما جا افتاده. ما فکر میکنیم که صرفاً داریم رنج میکشیم و خبری از شادی نیست! اما همین نوع تفکره که شادی رو از تو پنهان میکنه و تو قادر به احساس کردنش نمیشی! پس بیایم دوباره فرمول رو با هم بررسی کنیم:
من رنج نمیکشم که فقط در عذاب باشم! بلکه رنج همیشه در زندگی حضور داره و باعث میشه که من شادی را بهتر و عمیقتر درک و احساس کنم. هر کجا رنجی باشه، حتماً اونجا شادی هم حضور داره. پس با احساس و باوری عالی و با توکل بر خدای مهربان، پیش به سوی دیدن شادیها!
دیدگاهتان را بنویسید