مقدمه:
من دوستم را هرگز نخواهم بخشید!
من نمی توانم خودم را ببخشم!
این جملات یا شبیه به آن ها را احتمالا بارها و بارها در ذهن تان مرور کرده اید. وقتی این جمله ها را می گوییم، در واقع تاکید می کنیم که من نمی توانم از گذشته ها رها شوم و بنابراین به زندگی، نَه می گویم!
وقتی دیگران را نمی بخشید، این شما هستید که به خودتان رنج می دهید. این شما هستید که خود را نمی بخشید چرا که فرد مقابل شاید اصلا اطلاعی از احساس شما نداشته باشد!
نَه گفتن به زندگی، یعنی انجماد در زمان گذشته و از دست دادن زمان حال.
در این شرایط همواره فرد یا شاهد رنجی عظیم است و یا شاهد ملالی که از کسالت ناشی از برآوردهشدن خواست خود سر برآورده است.
پرسش اصلی این است که: چرا زندگی می کنید؟!
آیا شما برای ماندن در یک رنج دائمی روحی در زندگی وارد شده اید؟! احتمالا پاسخ شما به این سوال، خیر است. اما اگر نظر شما این باشد، پس چرا در رنج روحی هستید؟ و احتمالا پاسخ شما این خواهد بود:
نمی گذارند که از زندگی لذت ببرم! چه کسی؟! جامعه، دوستان، خانواده و..
این مقاله به دنبال تحلیل این سوال و پاسخ های آن است.
از نظر من انسان همچون يك اراده در شدن دائم به سر ميبرد و زندگی فرد نيز در درون اين اراده قرار دارد. به نظر من همه دستاوردها، موفقیت ها، تجلی اراده هستند.
ویژگی اصلی اين اراده، نوعی خواستن و اشتیاق سوزانی دائم و بدون توقف است كه نميتواند سيراب شود. اشتیاق سوزان برای ماندن در مسیر کمال.
اراده، علت همه این اتفاقات در زندگی است. شما وقتی کسی را نمی بخشید، این موضوع از درون اراده شما برای این کار بیرون می آید. سوال این است که چرا اراده می کنید که به سوی رنج در حرکت باشید؟!
این پرسش به نوعی همان پرسش اول نوشتار است:
شما برای ماندن در یک رنج دائمی روحی در زندگی، اراده کرده اید؟!
وحشتناک بودن ماجرا این است که اراده، هیچگاه نمی خواهد که از حرکت خودش دست بردارد چرا که اراده اشتیاق محض به سوی چیزی است. بنابراین، اگر اراده کرده اید که بخشش نداشته باشید، این اشتیاق را به سمت رنج و عذاب خود هدایت کرده و به راه انداخته اید.
آن چیزی که کنشهای ما را به وجود میآورد اراده است. احساسات، عواطف و آرزوهایی که به تصمیم ها و انتخاب های ما هم منتهی میشوند، کنش هایی هستند که از درون اراده پدیدار می شوند.
بنابراین، بخشندگی و بخشش، کنشی است که از درون اراده ای معطوف به زندگی و قدرت بیرون آمده است و نبخشیدن، کنشی است که از درون اراده معطوف به رنج، بیرون آمده است.
و نکته پایانی آنکه:
اگر بخواهید که اراده معطوف به زندگی، در شما حضوری دائمی داشته باشد، ابتدا باید اراده کنید که این اراده را داشته باشید. و این اراده داشتن برای داشتن اراده معطوف به زندگی، تغییر، رشد و شدن، را من اراده معطوف به قدرت می دانم.
اراده معطوف به قدرت، زمانی است که انسان درک می کند یک کُل است. او با احساس و اندیشه خودش و همچنین همه هستی و سایر انسان ها و موجودات دیگر، در یک همنشینی به سَر می برد. پس هر چیزی تاثیرگذار بر چیزی دیگر می شود. اراده معطوف به قدرت، همان اراده برای هر لحظه تغییر و رشد و شدن در زندگی است. اراده معطوف به قدرت، همان آری گفتن به زندگی است!
دوستدار شما دکتر علیرضا آزمندیان